- وا کردن
- باز کردن، گشودن، حل کردن
معنی وا کردن - جستجوی لغت در جدول جو
- وا کردن
- گشودن، باز کردن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
خواندن دعوت طلبیدن
شفا دادن، مداوا کردن، بهبود بخشیدن
انتخاب کردن، جدا کردن
آشوباندن شوراندن
محبوب شدن
عمل کردنرفتار کردن: (با هر کسی یک طور باید تا کرد) یا خوب تا کردن، خوب رفتار کردن با کسی
رها کردن، آزاد کردن، ول کردن
پوشیدن شلوار، پوشیدن کفش یا جوراب
درهم و برهم شدن موی سر، ژولیده شدن
دولا کردن، خمیده کردن، عمل کردن، رفتار کردن
قرض گرفتن: (هوافسرده بحدی که وام کرده مگر برودت از دم بد خواه شاه عرش جناب) (وحشی) وام گزاردن (گزاشتن) : پرداختن قرض تادیه دین: (دستوری خواه بنده را تبه نشابور بازگردد و وام بگزارد)
باز کرده گشوده: (هم بر ورق گذشته گیرش وا کرده و در نوشته گیرش) (نظامی)، سرپوش برداشته، گسترده (فرش و جز آن)، جدا کرده، فارغ کرده، چیده، بریده، دست خورده مقابل سر بسته
بردن زایل کردن: (... پس اندوهها که تو از مسلمانان وا بردی) بعد از وا بردی (این قسمت منبع میباشد)، پهن کردن خمیر نان جهت پختن نان
دعاکردن پیش از غذا
گشودن باز کردن: (ان الله قابض هذه (الرحمه) الی تلک فیکملها مائه... تا روز رستاخیز آن یک رحمت را واز نکرد و آنرا نا فرسوده باید و نا کاسته)
سره کرد بی غش ساختن: (عشق بودارگنج پنهان فی المثل نقد خود را کرده است وش از ازل) (شاه داعی)
در هم و بر هم شدن مو مجعد شدن، ترش شدن و کف کردن ماست و غیره
توختن، بجا آوردن وعده و عهد و اجرای شرایط دوستی و محبت: (وفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیم که در طریق ما کافری است رنجیدن) (حافظ)، کفایت کردن بسنده بودن: (و نیز تواند بود که یک نفس به انشا بیتی تمام وفا نکند)
گرم کردن دست یا هر چیز سرد به وسیله حرارت نفس
ول دادن
افزایش پیدا کردن
گنجاندن، داخل کردن
складывать
falten
складати
składać